سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اخلاقی تربیتی
 
قالب وبلاگ

 

 إِنَّ الَّذِینَ یحُِبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَةُ فىِ الَّذِینَ ءَامَنُواْ لهَُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فىِ الدُّنْیَا وَ الاَْخِرَةِ  وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ(19نور)

 

 

سوره مبارکه نور، یکی از سوره هائی است که در آن به بعضی آداب و قوانین اجتماعی مثل آداب ورود به منزل دیگران و حجاب پرداخته شده است. یکی از موضوعاتی که در این سوره به طور مفصل به آن پرداخته شده است مسئله افک و تهمت زدن به دیگران است. خدای متعال کسانی را که اقدام به این گناه بزرگ می کنند به شدت مورد توبیخ قرار می دهد و آن ها را از کوچک شمردن این گناه نهی کرده و می فرماید: این گناه نزد خدا گناهی بزرگ است، خدا شما را اندرز می دهد که اگر ایمان دارید هرگز این عمل را تکرار نکنید. در آیه 19 سوره نور خدای متعال می فرماید: کسانی که دوست دارند نسبت گناهی در مورد مؤمنان در جامعه پخش شود و به تعبیر بهتر کسانی که دوست دارند آبروی اهل ایمان را لکه دار کنند، هم در دنیا و هم در آخرت گرفتار عذابی دردناک خواهند شد. می بینیم که این آیه نه تنها از اقدام به این کار نهی می کند، بلکه حتی کسانی که در دل، دوست دارند آبروی مؤمنی ریخته شود را به عذاب وعده می دهد.

یک عده مردم، به اصطلاح روان‏شناسى امروز «عقده‏دار» هستند، هر جا فردى را مى‏بینند که در میان مردم یک وجهه و حیثیتى دارد، و در درون در مقابل او احساس کمبود می کنند و به او حسادت می ورزند، چاره ای بجز شایعه سازی یا عیبجوئی برای ریختن آبرو و از بین بردن شخصیت وی نمی یابند. متأسفانه این عمل ناپسند و حرام در نشست و برخاست های زنان جامعه ما چنان رواج دارد که گویا هیچ زشتی در آن نمی بینند، در حالی که خدای متعال آن را گناهی عظیم معرفی کرده و عذاب دردناک دنیا و آخرت را مجازات آن قرار داده است.

باید توجه داشت که این آیه نه تنها شامل شایعات دروغ می شود بلکه امام صادق علیه السلام می فرمایند: اگر کسی با دو چشم خود گناهی از مؤمنی دید یا با دو گوش خود شنید و آن را نقل کرد مشمول حکم این آیه می شود.

پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله در حضور اصحاب فرمود: آیا به شما خبر ندهم که بدترین مردم کیست؟ گفتند: بَلى‏ یا رَسولَ اللَّهِ! فرمود: بدترین مردم آن کسى است که خیر خودش را از دیگران منع مى‏کند و هرچه دارد تنها براى خودش مى‏خواهد. آنهایى که حاضر بودند گفتند: با این مقدمه ما فکر کردیم دیگر بدتر از این افراد کسى نیست. فرمود: آیا مى‏خواهید به شما بگویم از این بدتر کیست؟ گروه دیگرى را ذکر فرمود. اصحاب گفتند: خیال کردیم بدتر از این گروه دوم دیگر کسى نیست. فرمود: آیا مى‏خواهید از آن بدتر را بگویم که کیست؟ گفتند: از این بدتر هم مگر هست؟! فرمود: بدتر از این افراد، مردمان بد زبانِ فحّاشِ تهمت‏زن و آبرو برند.

 


[ پنج شنبه 95/3/13 ] [ 8:55 صبح ] [ آقایی ] [ نظر ]


 قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُم بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالاً(103) الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیهُُمْ فىِ الحَْیَوةِ الدُّنْیَا وَ هُمْ یحَْسَبُونَ أَنهَُّمْ یحُْسِنُونَ صُنْعًا(104کهف)

 

 

یکی از واژه های پرکاربرد قرآن واژه خُسر است. موقعی که گفته می شود شخص دچار خسران شده است به این معناست که نه تنها سودی نبرده بلکه سرمایه اولیه خود را نیز از دست داده است. خدای متعال در آیاتی از قرآن افراد زیانکار را معرفی می کند، اما در این آیه به معرفی زیانکارترین مردم می پردازد و می فرماید: به مردم بگو آیا به شما خبر دهم که زیانکارترین شما مردم چه کسانی هستند؟ آنها که تلاششان در زندگی دنیا گم شده (و تمام سرمایه های الهی خود را از دست داده اند) با این حال گمان می کنند کار نیک انجام می دهند.

کسانی هستند که به سراغ اعمال نیک نمی روند، عده ای نیز عمل می کنند ولی خود می دانند که عملشان صحیح نیست و برای دنیاست. این دو گروه چون از اشتباه خود آگاهی دارند این احتمال وجود دارد که پشیمان شده و به راه راست هدایت شوند. ولی گروهی دیگر وجود دارند که عمل می کنند ولی عمل آن ها خطاست و گمان می کنند که راه درست را طی می کنند. این گروه متوجه اشتباه خود نمی شوند و تا آخر عمر به همین خیال از راه راست دور می شوند. زیان واقعى و خسران مضاعف اینجاست که انسان سرمایه‏هاى مادى و معنوى خویش را در یک مسیر غلط و انحرافى از دست می دهد و گمان می کند کار خوبى کرده است، نه از این کوششها نتیجه‏اى برده، نه از زیانش درسى آموخته، و نه از تکرار این کار در امان است.

چه بسا افرادی که اقدام به انجام کارهای خوب می کنند، ولی آگاهانه یا ناخودآگاه به جای این که این اعمال را خالصانه برای خدای متعال انجام دهند، در باطن برای جلب توجه دیگران یا کسب نام نیک یا شهرت این کارها را انجام داده اند و این چیزی جز شرک نیست. در یکی از حکمت های لقمان آمده است: عملت را برای خدا خالص کن، چرا که نقدکننده آن بسیار خبره و دقیق است.

در حدیثی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می خوانیم: نفوذ شرک در امت من مانند حرکت مورچه ی سیاه بر روی سنگ سیاه در شب تاریک و ظلمانی است.

 


[ پنج شنبه 95/3/13 ] [ 8:53 صبح ] [ آقایی ] [ نظر ]

وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا قَرْیَةً کَانَتْ ءَامِنَةً مُّطْمَئنَّةً یَأْتِیهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِّن کلُ‏ِّ مَکاَنٍ فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِمَا کَانُواْ یَصْنَعُونَ(112نحل)

سوره نحل سوره نعمت هاست. خدای متعال در این سوره به برخی از نعمت های بزرگ اشاره و مردم را به تفکر در این نعمت ها دعوت می کند. سپس حرف از عاقبت تکان دهنده قومی ناسپاس به میان می آورد. قومی که خدای متعال سه نعمت را بر آن ها تمام کرد، امنیت، امید به زندگی و نعمت های مادی. اما آن ها کفران نعمت کردند و خداوند بخاطر این ناسپاسی طعم تلخ گرسنگی و قحطی و ترس را به آن ها چشاند.

در روایات آمده است این قوم مرفه آن چنان گرفتار غرور و غفلت شدند که حتى از مواد مفید و محترم غذایى براى پاک کردن بدنهاى آلوده خود استفاده مى‏کردند و به همین جهت خداوند آنها را گرفتار قحطى و ناامنى کرد، طوری که از شدت گرسنگی مجبور شدند به دنبال همان مواد غذائی که قبلا با آن خود را پاک کرده بودند بگردند تا خود را با آن سیر کنند. این هشدارى است به افرادی که غرق نعمتهاى الهى هستند تا بدانند هر گونه اسراف و تبذیر و تضییع نعمتها جریمه دارد؛ جریمه‏اى بسیار سنگین. این هشداری است به بعضی از مردم کشورمان که با آن که به پاکترین روزی های الهی دسترسی دارند، به جای شکر نعمت ها، دائم دهان به شکایت می گشایند و حرف از نداری و تنگدستی به میان می آورند. هشدارى است به آنها که همیشه نیمى از غذاى اضافى خود را به زباله‏دانها مى‏ریزند. هشدارى است به آنها که براى سفره‏اى که سه چهار نفر میهمان بر سر آن دعوت شده است معادل غذاى 20 نفر از غذاهاى رنگین تهیه مى‏بینند، و حتى باقیمانده آن را به مصرف انسانهاى گرسنه نمى‏رسانند. بدانیم اینها همه در پیشگاه خدا مجازات و جریمه دارد و کمترین مجازات آن سلب این مواهب است.

از امام صادق علیه السلام در حدیثى مى‏خوانیم که فرمود: پدرم ناراحت مى‏شد از اینکه بخواهد دستش را که آلوده به غذا بود با دستمال پاک کند بلکه به خاطر احترام غذا دست خود را مى‏مکید و یا اگر کودکى در کنار او بود و چیزى در ظرفش باقى مانده بود ظرف او را پاک مى‏کرد، و حتى خود امام صادق علیه السلام مى‏فرمود گاه مى‏شود غذاى کمى از سفره بیرون مى‏افتد و من به جستجوى آن مى‏پردازم به حدى که خادم منزل مى‏خندد (که چرا دنبال یک ذره غذا مى‏گردم) سپس اضافه کرد جمعیتى پیش از شما مى‏زیستند که خداوند به آنها نعمت فراوان داد، اما ناشکرى کردند و مواد غذایى را بى جهت از میان بردند و خداوند برکات خود را از آنها گرفت و به قحطى گرفتارشان ساخت!

 


[ پنج شنبه 95/3/13 ] [ 8:45 صبح ] [ آقایی ] [ نظر ]

 

فَلَوْلَا کاَنَ مِنَ الْقُرُونِ مِن قَبْلِکُمْ أُوْلُواْ بَقِیَّةٍ یَنهَْوْنَ عَنِ الْفَسَادِ فىِ الْأَرْضِ إِلَّا قَلِیلًا مِّمَّنْ أَنجَیْنَا مِنْهُمْ وَ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُواْ مَا أُتْرِفُواْ فِیهِ وَ کاَنُواْ مجُْرِمِینَ(116هود) وَ مَا کَانَ رَبُّکَ لِیُهْلِکَ الْقُرَى‏ بِظُلْمٍ وَ أَهْلُهَا مُصْلِحُونَ(117هود)

یکی از نیازهای یک جامعه که در مسیر اصلاح قدم بر می دارد، وجود گروهی است دارای ویژگی های خاص تا درون جامعه حضور فعال داشته باشند و جامعه را از فساد درونی حفظ کنند. خدای متعال در آیه 116 از سوره مبارکه هود از این افراد به اولوا بقیة تعبیر کرده و جوامع قبلی که بوسیله عذاب الهی نابود شده اند را این گونه مورد سرزنش قرار می دهد: چرا در امت های پیش از شما اولوا بقیه ای وجود نداشتند تا از فساد جلوگیری کنند؟ و در آیه بعد می افزاید: سنت الهی این است که اگر امتی در حال اصلاح خود باشند خدای متعال هیچ گاه آن ها را هلاک نخواهد کرد. مفسران در مورد معنای اولوا بقیة نوشته اند: اولوا بقیه به بهترین و بافضیلت ترین افراد جامعه اطلاق می شود؛ افرادی عاقل و عالم، صاحب نظر و صاحب فضل در میان مردم.

امروز نیز جامعه ما از این قاعده مستثنی نیست. اگر می خواهیم جامعه ما همچنان مسیر الهی خود را ادامه دهد باید افراد صالح و مصلح و صاحب فضل ما به این آیه عمل کنند تا کل جامعه از گزند فساد و به تبع آن از عذاب الهی که بی تردید دامان ظالمان را خواهد گرفت در امان باشد. آن چه از دیدگاه امام خمینی رحمه الله در مورد بسیج بر می آید این است که ایشان یکی از وظایف بسیج را تربیت افراد صالح برای امر به معروف و نهی از منکر و اصلاح جامعه می دانستند تا بدین وسیله مضمون این آیه در جامعه پیاده شود. اگر حقیقتا بسیج امروز داعیه دار عمل به این آیه است باید بداند که این وظیفه، یکی از اساسی ترین و دشوارترین وظایف و دستوراتی است که در قرآن کریم بیان شده است و قبل از اجرای آن نیاز به طهارت روح و باطن و استقامت و پایداری برای مقابله با هرگونه برخورد جاهلانه و کینه توزانه از جانب مروجین فساد دارد.

ذکر این نکته نیز لازم است که حکومت جزئی کوچک از جامعه است و بیشتر شاکله جامعه را مردم تشکیل داده اند. بنابراین اگر مردم خود اصلاح شوند و به احکام الهی پایبند باشند و در بین خود به عدل و قسط رفتار کنند در این صورت هرگز فساد به دستگاه های حکومتی نفوذ نخواهد کرد.

امیر المؤمنین علیه السلام می فرمایند: امر به معروف و نهى از منکر را وامگذارید، که در صورت ترک آن خداوند بدترین شما را حکمرانتان مى‏کند، سپس هر چه بر آنان نفرین کنید مستجاب نگردد.

 


[ پنج شنبه 95/3/13 ] [ 8:42 صبح ] [ آقایی ] [ نظر ]

 

قُل لَّن یُصِیبَنَا إِلَّا مَا کَتَبَ اللَّهُ لَنَا هُوَ مَوْلَئنَا وَ عَلىَ اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ( توبه51)

عدم اعتقاد به قضا و قدر طبق روایات، نشانه عدم ایمان است. امام مجتبی علیه السلام می فرمایند: هر کس ایمان به قدر چه خوب و چه بد نداشته باشد کافر شده است. اعتقاد به قضا و قدر یعنی اعتقاد به این که سرچشمه هر پیشامدی که برای انسان رخ می دهد حکمت و مصلحت الهی است، هر چند انسان از این حکمت و مصلحت آگاهی نداشته باشد. اعتقاد به قضا و قدر یعنی اعتقاد به این که اگر خدای متعال برای کسی سلامتی یا ثروتمندی را مقدر کرد از مصلحت است و اگر برای دیگری بیماری یا فقر را خواست باز از مصلحت اوست.

اعتقاد به قضا و قدر نتایج ارزشمندی در زندگی انسان بر جای می گذارد؛ از آن جمله:

-         تحمل سختی ها و مصیبت ها، آسان می شود، چرا که انسان می داند پشت هر مصیبتی مصلحتی الهی نهفته است.

-         حرص و طمع او نسبت به دنیا کم می شود. چرا که می داند خیر او، فقط در آن چیزی است که خدای متعال برای او مقدر کرده است.

-         نسبت به دیگران حسادت نمی ورزد، چرا که می داند خداست که روزی مردم را تقسیم کرده است و او حکیم، عادل و مهربان است.

در این آیه خداوند می فرماید: در مصیبت ها و سختی ها و شکست ها بگوئید: هیچ حادثه ای برای ما رخ نمی دهد مگر این که خدای متعال آن را برای ما مقدر کرده باشد و ما به او اعتماد و اطمینان داریم. او مولا و سرپرست ماست همه کار های ما در دست اوست و ما در برابر تدبیر او تسلیم هستیم. و مؤمنان فقط بر خدا باید توکل کنند.

در دعاها و زیارت هائی که از ائمه اطهار علیهم السلام وارد شده است به درخواست مقام رضا به قدر الهی از خدای متعال اهمیت زیادی داده شده است. در زیارت امین الله می خوانیم: اللهم اجعل نفسی مطمئنة بقدرک، راضیة بقضائک

همچنین دعای ابوحمزه ثمالی با این درخواست پایان می یابد: اللهم انی اسئلک ایمانا تباشر به قلبی و یقینا حتی اعلم انه لن یصیبنی إلا ما کتبت لی و رضّنی من العیش بما قسمت لی یا ارحم الراحمین

خدایا! از تو ایمانی می خواهم که بوسیله آن ایمان همیشه با قلبم همراه باشی و یقینی می خواهم که بدانم هیچ حادثه ای برای من رخ نمی دهد مگر این که تو برای من مقدر کرده ای و مرا در زندگی به آنچه که از روزی نصیبم کرده ای راضی ساز.

 


[ پنج شنبه 95/3/13 ] [ 8:40 صبح ] [ آقایی ] [ نظر ]

 

یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ بِطَانَةً مِّن دُونِکُمْ لَا یَأْلُونَکُمْ خَبَالًا وَدُّواْ مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَ مَا تُخْفِى صُدُورُهُمْ أَکْبرَُ  قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الاَْیَاتِ  إِن کُنتُمْ تَعْقِلُونَ(118آل عمران)

بازار سودگرائی چنان بر عقل ها چیره شده که ایمان نیز با ترازوی این بازار به فروش می رود. اگر ایمان سودی مادی و زودرس نداشته باشد و یا انسان ها را دچار سختی و مشقت کند، به راحتی فروش می رود. بی آن که به این نکته توجه شود که هدف از زندگی، کسب منافع دنیوی و در پی راحتی دنیا بودن نیست. زندگی دنیا کارخانه ای است برای انسان سازی و سختی های آن کوره ای است برای محکم کردن فولاد وجود انسان. دوستی و دشمنی یکی از اموری هستند که به جای آن که با ملاک ایمان سنجیده شوند گرفتار سودگرائی مسلمانان سوداگر شده اند. اگر دوستی با کسی با هر دین و ایمانی و اعتقادی سودی داشته باشد از آن دریغ نمی ورزند.

خدای متعال در این آیه می فرماید: از غیر خود دوست و همراز نگیرید! آن ها در فاسد کردن و نابودی شما کوتاهی نمی کنند. دوست دارند شما در فشار و سختی باشید. کینه و بغض آن ها از دهان هایشان آشکار شده است و آن چه در سینه هایشان پنهان کرده اند بسیار بدتر از کینه دهانشان است. ما راه را به شما نشان دادیم، اگر کمی عقل خود را به کار گیرید. شما آن ها را دوست دارید ولی آن ها شما را دوست ندارند، اگر خوبی نصیب شما شود ناراحت می شوند و اگر گرفتار سختی و مصیبتی شوید از آن شادمان می گردند.

امروز یهودیان و دشمنان اسلام با دستانی مخملی خواهان دوستی با ما هستند. آیا جز این است که ما این درخواست را با عمل به این آیه پاسخ گفته ایم؟ آیا جز این است که آن ها در فکر تباهی و نابودی و فساد ما هستند و در این راه کوتاهی نخواهند کرد؟ آیا جز این است که دوست ندارند ما در آسایش باشیم؟ آیا جز این است که کینه آن ها نسبت به مسلمانان و شیعیان در کشورهای اسلامی با قتل و کشتار آن ها کاملا برای ما آشکار شده است؟ آیا دوستی با آن ها و کوتاه آمدن در برابر آن ها کاری عاقلانه است؟

آنان که در دنیا به دنبال سود های زودرس هستند و نسبت به نتیجه کوتاه آمدن در برابر آن ها اندیشه نمی کنند و به قول قرآن عقل خود را به کار نمی گیرند چه بسا با اندکی سختی که از این امر بر آن ها وارد می شود لب به شکایت می گشایند و دیگران را نیز ناامید می کنند. خدای متعال در آیه 140 همین سوره پاسخ ایشان را چنین میدهد: اگر به شما سختی و زخمی می رسد دشمنان شما نیز گرفتار همین سختی ها می شوند. ولی آن ها صبر می کنند و به دنبال فرصتی برای جبران هستند. شما نیز بر سختی ها صبر داشته باشید. ما این ایام سخت را غربالی قرار داده ایم تا مؤمنان واقعی را از بین منافقان و سست ایمانان جدا کنیم.

شعب ابی طالب نماد استقامت مسلمانان در برابر محاصره اقتصادی کفار، حجت را بر ما تمام کرده است. زمانی که مشرکان مکه مسلمانان را محاصره کردند و مردم را از داد و ستد با آن ها باز داشتند. در نتیجه پیامبر و مسلمانان  مدّت سه سال در سخت ترین شرایط مادّى به سر بردند تا آنجا که از گرسنگى سنگ بر شکم خود مى‏بستند و روزها را با روزه دارى به شب مى‏رساندند، حتی فاطمه (س) در کنار سایر کودکان و بزرگسالان از فشار گرسنگى و ضعف به خود مى‏پیچید، در حالى که مشرکان گرگ صفت پیرامون درّه ابى طالب مراقب بودند که مبادا کسى براى مسلمانان آذوقه بیاورد. در آن روزگار هیچ مسلمانی حاضر نشد از ایمان خود به خاطر لقمه ای نان بگذرد.

 


[ پنج شنبه 95/3/13 ] [ 8:39 صبح ] [ آقایی ] [ نظر ]

 

هَأَنتُمْ هَؤُلَاءِ حَاجَجْتُمْ فِیمَا لَکُم بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِیمَا لَیْسَ لَکُم بِهِ عِلْمٌ  وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ(66آل عمران)

گفتگو و جدل بر سر موضوعی با مخالفان، امری است که هر روز در معرض آن قرار داریم. ولی جالب این که بیشتر این گفتگوها بر مدار باطل می گردد، حتی اگر یک طرف گفتگو طرفدار حق باشد. دلیل این امر این است که یاد نگرفته ایم چگونه گفتگو کنیم و در حقیقت آداب جدال احسن را نمی دانیم. قرآن به عنوان کتاب هدایت در تمامی شئون زندگی بشر، از این امر مهم غافل نمانده و در آیاتی به روش گفتگوی صحیح اشاره کرده است.

این آیه یکی از مهمترین اصول گفتگو را بیان می کند و آن علم دوطرف به موضوع گفتگوست. در این آیه خدای متعال تأکید می کند که گفتگوکنندگان در هر موضوعی باید نسبت به آن موضوع احاطه کامل داشته و از همه جوانب آن آگاه باشند تا گفتگو از منطق فکر و اندیشه آغاز شده و به نتیجه قطعی که حق باشد ختم شود. این امر باعث می شود گفتگو در فضای آرام و با حکمت و دوراندیشی در روش استدلال و نگاه دقیق و علمی به موضوع انجام پذیرد که این روش امامان و بزرگان دین ماست. اما اگر دو طرف نسبت به موضوع علم نداشته باشند، از آنجا که هر طرف در قانع کردن طرف مقابل احساس ضعف می کند، گفتگوی آن ها برای پوشاندن ضعف ناچار با توهین و کلمات تند و اتهامات پوچ همراه خواهد بود و به همین دلیل این گفتگو، هرگز به حق ختم نخواهد شد، بلکه گره ها را بیشتر کرده و منجر به دشمنی و کینه و غرق شدن در باطل می شود. چرا که جدال آن ها فقط به خاطر خود جدال است، نه دستیابی به حق. و شاید دلیل این که امام صادق علیه السلام بعضی از اصحاب خود را به خاطر ضعف علمی از گفتگو با مخالفان منع می کردند، و بعضی دیگر را به علت قوت علمی به این کار تشویق می کردند همین باشد.

حتی کسانی که برای حق و حقیقت گفتگو می کنند، ولی با روش های باطل با استفاده از کلام زیبا یا اعتبار خویش حق را بر کرسی می نشانند نیز مورد مذمت قرار گرفته اند. چرا که هدف از گفتگو پیروز شدن نیست، بلکه هدف هدایت به راه مستقیم است. امام صادق علیه السلام در انتقاد از یکی از اصحاب خود را که با مخالفین در حضور امام جدل میکرد ولی حق را با باطل می آمیخت فرمودند: تو حق را با باطل می آمیزی، در حالی که مقدار کمی از حق برای مقابله با باطل بسیار کافیست.

امروزه می بینیم در گوشه وکنار شهر، در هر مغازه و اتومبیل و اتوبوس، افراد در هر مسئله ای، سیاسی یا مذهبی یا غیر آن گفتگو و جدل کرده و به راحتی در هر موضوعی یا درمورد هر شخصی اظهار نظر می کنند، و خود را صاحب نظر می دانند. در حالی که خیلی از آنها نسبت به آنچه از آن دفاع یا آن را رد می کنند اطلاعات کافی ندارند، غافل از این که این عمل علاوه بر این که با عقل سازگار نیست، مورد نهی قرآن نیز قرار گرفته است. بیائیم اگر یقین نداریم زبان در کام نگه داریم!

 


[ پنج شنبه 95/3/13 ] [ 8:37 صبح ] [ آقایی ] [ نظر ]

 

در اندیشه قرآنی براى حیات، معنایی دقیق‏تر از آنچه به ­نظر ساده و سطحى انسان مى‏رسد، می­­یابیم؛ چون در نگاه سطحى، حیات عبارت است از زندگى دنیوى از روز ولادت تا رسیدن مرگ، که نظیرش یا نزدیک به آن در حیوانات نیز یافت مى‏شود. اما خداوند سبحان غیر از این زندگى دنیایى، زندگى دیگرى را براى انسان مطرح می­کند که نتیجه آن کمال وجود آدمى و تحقق بخشیدن اغراض روحى و معنوی انسان است‏.  

شهید مطهری دراین­باره می­نویسند: «یکى از آیاتى که مردم را به دو دسته منقسم کرده، دسته زندگان و دسته مردگان، و قرآن را عامل حیات و پیغمبر را محیى، یعنى حیات­بخش و زنده­کننده معرفى کرده است، آیه‏اى است که شاید صریح‌ترین آیات قرآن در این مورد است؛ مى‏فرماید: «یا ایُّهَا الَّذینَ امَنُوا اسْتَجیبوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسولِ اذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ» (انفال:24)؛ ... مى‏گوید این پیغمبر براى شما حیات و زندگى آورده است. شما الآن مرده‏اید، خودتان نمى‏فهمید؛ بیایید تسلیم این طبیب روحانى مسیحادم بشوید تا ببینید چگونه به شما زندگى مى‏دهد»

آنچه در چیستی زندگی پاک و طیّب مورد تأکید است اینکه، این حیات، حیات واقعیِ ورای حیات ظاهری است. خداوند در جزء هشتم می­فرماید: «أوَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشی‏ بِهِ فِی النَّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ لَیْسَ بِخارِجٍ مِنْها؛ آیا کسى که مرده [دل‏] بود و زنده‏اش گردانیدیم و براى او نورى پدید آوردیم تا در پرتو آن در میان مردم راه برود، چون کسى است که گرفتار در تاریکی‌هاست و از آن بیرون­آمدنى نیست؟» (انعام، 122). در صدر آیه سخن از کسی است که خدا به او حیاتی ویژه و نورانیتی خاص عطا نموده و در ذیل آن از کافرین سخن رفته است. از این تقابل معلوم می­شود که کافر در فرهنگ قرآن مرده به‌حساب می­آید:

دل که در وی زندگیّ عشق نیست    دل نشاید گفت، مرداری بود

....

گر همه جان است، اندر وی نباشد زندگی     چون کسی را دل ز درد عشق تو بیمار نیست

مفسر فرزانه معاصر آیت­الله جوادی آملی در توضیح آیاتی دیگر که در سیاق این آیه است، نوشته­اند: «قرآن از موحد به زنده یاد می‌کند و کافر را برابر او قرار می‌دهد؛ یعنی انسان یا زنده است یا کافر: "لِیُنذِرَ مَن کانَ حَیّاً و یَحِقَّ القَولُ عَلَی ‌الکافِرین" (یس، 70)، و این تقابل نشانِ زنده بودن موحد و مرده‏ بودن کافر است؛ چنان‌که در آیه‌ای دیگر می‌فرماید: "و ما أنتَ بِمُسمِعٍ مَن فِی القُبور" (فاطر، 22) و تو نمى‏توانى سخن خود را به گوش آنان که در گور خفته‏اند، برسانى! کسانی را که در قبر بدن و طبیعت گرفتارند و هم‌اکنون زنده‌به‌گورند، نمی‌توانی بشنوانی و هدایت کنی؛ یعنی کافر مرده است».

یکی از آثار مهم حیات طیبه که در این آیه به آن اشاره شده، نورانیت دل انسان است؛ نورانیتی که انسان با آن طی طریق تعالی می­کند:« وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشی‏ بِهِ فِی النَّاسِ». در جای دیگر می‌فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ ... یَجْعَلْ لَکُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ؛ اى کسانى که ایمان آورده‏اید! از خدا پروا دارید و به پیامبر او بگروید تا ... براى شما نورى قرار دهد که به [برکت‏] آن راه سپرید» (حدید، 28).

امام سجاد(ع) در مقام دعا عرض می­کند: «الهی... هَبْ لِی نُوراً أَمْشِی بِهِ فِی النَّاس؛ خدایا! نوری به من عطا کن تا با آن در میان مردم سیر کنم‏» (صحیفه سجادیه، دعای22).

مؤلفه­ های بسترساز تحقق حیات طیبه

بعد از بحث از چیستی حیات طیبه و چگونگی آن که با عنوان «فرایند تحقق حیات طیبه» مورد اشاره قرار گرفت، مناسب است مؤلفه­هایی که زمینه‌ساز تحقق این حیات هستند را مورد توجه قرار دهیم. کتاب الهی عوامل و مؤلفه­هایی چند را به­عنوان بسترساز تحقق این حیات بیان می­کند که‌ مهم­ترین آنها عبارتند از:

 1. اجابت دعوت خدا و رسول

یکی از مؤلفه­های بسترساز تحقق حیات متعالی انسان،‌ اجابت دعوت خدا و رسول او در آنچه انسان را بدان می­خوانند، می­باشد. خداوند می­فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُم؛ اى کسانى که ایمان آورده‏اید! اجابت کنید خدا و رسولش را زمانى که شما را مى‏خوانند به آنچه زنده‏تان مى‏سازد» (انفال، 24).

از این آیه شریفه به­دست می­آید که سبب اعدادی وصول به حیات طیّب، اجابت دعوت خدا و رسول است. گرچه این حیات، افاضه الهی و بخششی ربانی است، لکن انسان جز به آراسته شدن به دین و اجابت دعوت رب‌العالمین مستعد این افاضه نمی­گردد.

نکته شایان توجه آنکه، دعوت خدا و رسول که اجابت آن مایه حیات بشر می­گردد، همان جریان هدایت الهی است که بشر را به رستگاری فرامی­خواند. این هدایت باید مستمر و پیاپی باشد تا فیض آن شامل همه انسان­ها تا فرجام حیات انسانی بر پهنه زمان و گستره زمین باشد. بر این اساس، بعد از حیات رسول خدا(ص)، فیض هدایت توسط امامان معصوم(ع) جاری می­شود تا بشریت هیچ‌گاه از دعوت حیات‌بخش الهی محروم نباشد. چنان­که امام باقر(ع) می­فرماید: «إِنَّ حَدِیثَنَا یُحْیِی الْقُلُوبَ؛ همانا سخنان ما قلب­ها و جان­ها را زنده می­سازد». در دوران غیبت امام معصوم هم فیض هدایت و دعوت حیات‌بخش توسط فقها و عالمان دین استمرار می­یاید.

2. ایمان و عمل صالح

از دیگر مؤلفه­های زمینه‌ساز تحقق حیات طیبه در انسان، ایمان و عمل صالح می­باشد. خداوند متعال می­فرماید: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ؛ هرکس از مرد یا زن کار شایسته کند و مؤمن باشد، قطعاً او را با زندگى پاکیزه‏اى حیات بخشیم، و مسلماً به آنان اجر بهتر از آنچه انجام مى‏دادند، دهیم»(نحل، 97).

شایان ذکر است که حیات طیبه خود دارای درجات و مراتب است و به هر نسبت که انسان بر ایمان و عمل صالح خود بیفزاید، حیات طیبه او نیز موجودیت و شدت بیشتر یافته و بر درجات روحی و تعالی معنوی او افزوده می­شود.

3. شکوفایی عقل و خرد انسانی

از دیگر مؤلفه­های زمینه‌ساز تعالی معنوی و تحقق حیات طیبه در انسان، شکوفایی عقل و خرد انسانی می­باشد. قرآن کریم بیش از هر کتاب دیگری در مسیر فعال‌سازی عقل، خردورزی و تفکر قدم برداشته و مکرر انسان­ها را با عبارت «اَفَلا تَعْقِلُونَ» مورد خطاب قرار داده و استعمال و به‌کارگیری عقل را از آنها خواسته است؛ تا جایی که در مواردی که آنها از عقل و فکرشان استفاده نمی­کنند، با لحن بسیار شدیدی آنها را توبیخ نموده است: «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها ... أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ؛ و در حقیقت بسیارى از جنیان و آدمیان را براى دوزخ آفریده‏ایم؛ [چراکه] دل‌هایی دارند که با آن [حقایق را] دریافت نمى‏کنند ... آنان همانند چهارپایان بلکه گمراه‏ترند. [آرى] آنها همان غافل‌اند» (اعراف، 179).

قرآن بدترین جنبندگان را که از حیات طیبه انسانی محروم هستند، کافرانی می­داند که از عقلشان استفاده نمی­کنند. آری، عدم استفاده از عقل و خرد مساوق کفر است و محرومیت کافر از حیات طیبه ریشه در فقدان تعقل و عدم شکوفایی عقل او دارد. قرآن یک­جا می­فرماید: «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ؛ قطعاً بدترین جنبندگان نزد خدا کران و لالانى‏اند که نمى‏اندیشند» (انفال، 22)؛ در جای دیگر نیز می­فرماید: «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذینَ کَفَرُوا فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ؛ بى‏تردید بدترین جنبندگان پیش خدا کسانى‏اند که کفر ورزیدند و ایمان نمى‏آورند» (انفال، 55). از تدبر در این دو آیه روشن می­شود که در نظر خداوند متعال بدترین موجود، کافری است که اهل تعقل نبوده و فکر و عقلش را به­کار نمی­اندازد.

 

 


[ پنج شنبه 95/3/13 ] [ 8:30 صبح ] [ آقایی ] [ نظر ]

 

وسوسه‌گر هرگز به انسان نمی‌گوید: «این کار بد است؛ ولی تو انجام بده»! بلکه کارهای بد را در چشم انسان زینت داده و از او فرصت تفکر را گرفته و ترس از انجام گناه را از دل او بیرون می‌کند. خدای متعال در قرآن از شیطان نقل می‌کند که قسم خورد و گفت: «رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِین‏» (حجر:39)؛ «پروردگارا! به سبب اینکه مرا گمراه نمودى، من هم یقیناً [همه کارهاى زشت را] در زمین براى آنان زینت می‌دهم [تا ارتکاب زشتى‏ها براى آنان آسان شود] و مسلماً همه را گمراه مى‏کنم». امیرالمؤمنین , نیز می‌فرماید: «شیطان بر بنده گماشته شده و معصیت و گناه را برای او زینت می‌دهد تا آن را انجام دهد و او را به توبه کردن امیدوار می‌سازد تا آن را به تأخیر بیندازد». [1] در چنین شرایطی که غفلت دامن‌گیر انسان است، تشخیص وسوسه از غیر وسوسه و حق از باطل برای انسان دشوار می‌شود و بهترین راه برای نجات از خطر، پناه بردن به پروردگار در هر لحظه است؛ حتی زمانی که انسان یقین دارد کار درست انجام می‌دهد!

نکته دیگر این که خدا از طرفی بر اساس حکمت و مصلحت و برای فراهم آوردن فرصت برای رشد انسان‌ها، شیاطین را آفریده و به آنها فرصت می‌دهد تا در درون انسان‌ها وسوسه کنند و آنها را از راه راست منحرف کنند و از طرف دیگر ـ افزون بر این که انسان را از موهبت بزرگی به نام عقل بهره‌مند ساخته تا آن را به‌کار گیرد و با نور آن راه راست را از بیراهه بازشناسد ـ راهکار رهایی و نجات انسان از چنگال این دشمن خبیث را در این سوره آموزش می‌دهد. بر اساس آیات قرآن، شیطان هیچ تسلطی بر انسان ندارد و هرگز نمی‌تواند انسان را وادار به انجام کاری کرده و اختیار را از او بگیرد؛ بلکه تنها کاری که می‌تواند انجام دهد این است که به او وعده‌های پوچ دهد. خدای متعال از زبان شیطان نقل می‌کند که در روز قیامت پس از پایان محاسبه بندگان، خواهد گفت:

«یقیناً خدا [نسبت به برپایى قیامت، حساب بندگان، پاداش و عذاب‏] به شما وعده حق داد، و من به شما وعده دادم [که آنچه خدا وعده داده، دروغ است، ولى مى‏بینید که وعده خدا تحقّق یافت‏] و [من‏] در وعده‏ام نسبت به شما وفا نکردم، مرا بر شما هیچ غلبه و تسلّطى نبود؛ فقط شما را دعوت کردم [به دعوتى دروغ و بى‏پایه‏] و شما هم [بدون اندیشه و دقت دعوتم را] پذیرفتید، پس سرزنشم نکنید، بلکه خود را سرزنش کنید، نه من فریادرس شمایم، و نه شما فریادرس من؛ بى‏تردید من نسبت به شرک‏ورزى شما که در دنیا درباره من داشتید [که اطاعت از من را هم‏چون اطاعت خدا قرار دادید] بیزار و منکرم؛ یقیناً ستمکاران عذابى دردناک دارند.» (ابراهیم:22)

بنابراین هیچ کس نمی‌تواند به این بهانه که شیطان او را فریب داده، کارهای ناشایست خود را توجیه کند یا بر پروردگار حکیم خرده بگیرد که چرا اجازه داده شیطان او را وسوسه کند.



[1] نهج البلاغه، خطبه64.

 


[ پنج شنبه 95/3/13 ] [ 8:23 صبح ] [ آقایی ] [ نظر ]

 

قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللَّهِ الَّتىِ أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَ الطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ  قُلْ هِىَ لِلَّذِینَ ءَامَنُواْ فىِ الْحَیَوةِ الدُّنْیَا خَالِصَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ  کَذَلِکَ نُفَصِّلُ الاَْیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ(32 اعراف)

یکی از کوته نظری های رایج در جامعه امروز ما این است که مردم گمان می کنند اگر کسی مؤمن واقعی باشد، نباید از زینت های دنیا استفاده کند. باید لباس های ارزان قیمت بپوشد، در خانه ای محقر زندگی کند و اتومبیلی ساده و ارزان سوار شود. اگر کسی خصوصا در لباس روحانیت سوار اتومبیلی گران قیمت شود به او اعتماد نمی کنند و او را انسان خدائی نمی دانند! قرآن کریم با این عقیده به مخالفت پرداخته و استفاده از زینت های دنیا را خلاف زهد نمی داند.

در آیه 32 از سوره اعراف می فرماید: اى پیامبر! بگو چه کسى زینتهاى الهى را که براى بندگانش آفریده و همچنین مواهب و روزى‏هاى پاکیزه را تحریم کرده است؟  بگو این نعمتها و موهبتها براى افراد با ایمان در این زندگى دنیا آفریده شده، اگر چه دیگران نیز بدون داشتن شایستگى آن ها را غصب کرده و از آن استفاده مى‏کنند، ولى در روز قیامت و زندگى عالیتر که صفوف کاملا از هم مشخص مى‏شوند، اینها همه در اختیار افراد با ایمان و درستکار قرار مى‏گیرد، و دیگران به کلى از آن محروم مى‏شوند.

یکى از زاهدان ریایى به نام عباد بن کثیر با امام صادق علیه السلام روبرو شد، در حالى که امام لباس نسبتا زیبایى بر تن داشت، به امام گفت: تو از خاندان نبوتى، و پدرت على علیه السلام لباس بسیار ساده مى‏پوشید، چرا چنین لباس جالبى بر تن تو است؟ آیا بهتر نبود که لباسى کم اهمیت‏تر از این مى‏پوشیدى، امام فرمود: واى بر تو اى عباد!، مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللَّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ: چه کسى زینتهایى که خداوند براى بندگانش آفریده و روزیهاى پاکیزه را حرام کرده است؟ خدای متعال هنگامی که نعمتی را به بنده ای عطا می کند دوست دارد او را در آن نعمت ببیند و در این امر اشکالی وجود ندارد.

آن چه که از مجموع آیات و روایات بر می آید این است که در استفاده از نعمت های دنیوی هر کس حق دارد با توجه به شرایط مکانی و زمانی آن طور که در شأن اوست استفاده کند. همانگونه که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به اقتضای زمان خود لباسی ساده می پوشیدند ولی امام صادق و امام عسکری علیهما السلام لباسهای فاخری به تن می کردند. در حدیثی از امیرمؤمنان نقل شده است که زهد در این است که لا تأسوا علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم: اگر چیزی از دست دادید نارحت نشوید و اگر نعمتی به شما داده شد شادمانی نکنید. واضح است که طبق این تعریف از زهد، استفاده از نعمت های الهی تعارضی با زهد ندارد.

 

 


[ دوشنبه 95/2/27 ] [ 9:9 عصر ] [ آقایی ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 8
بازدید دیروز: 3
کل بازدیدها: 34705